خداحافظ ماه ترین ماه خدا...
چقدر دلم برایت تنگ شده است .نگو دروغ می گویی که این راست ترین حرف زندگی ام است !
می دانم دلگیری از این که رهایت کردم .نه! گمان نکنی عیب از تو بود ، تو بهترینی ...من لیاقت عشق
تو را نداشتم ! من ساده بودم و گول آدم ها و زمانه را خوردم ، من چشم نداشتم تا دست های تو را که
به سویم دراز شده بود ببینم، من تو را فراموش کردم ! و راستی فراموشی تو عجب اغمای بدی است و
چقدر پشیمانی به بار می آورد ! حالا دلم لک زده برای گفت وگوی عاشقانه مان ،برای آغوش تو که
همیشه برایم باز بود...
راستی تو که مهربان ترینی ، هنوز هم آغوشت جایی برای من دارد؟ هنوز هم اگر بیایم به در خانه ات ، در را به رویم می گشایی؟
نگو نه که جواب تفألم به حافظ در آمده است :
«چو گفتمش که دلم را نگاهدار چه گفت
ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دار »
نگو نه ! که می دانم هیچ کس به انداز ه ی خداوند عاشق بنده هایش نیست !