طاقت از کفم ربودی ... مقصرخودت بودی
فسقلی خاله سلام دیروز که رفتم خونه یه کاری کردم باهات تا الان عذاب وجدان دارم اومدم اعتراف کنم تا سبک بشم عزیز دلم. این روزا از بس شیرین شدی و تو دل برو وقتی اومدم ببینمت تو اتاق، نتونستم جلوی احساساتمو بگیرم داشتی شیر می خوردی و چرت میزدی دیگه نتونستم طاقت بیارم برداشتم و چسبوندمتت به خودم اینقدر فشارت دادم تا جیغ تو و مامانت هم زمان دراومد تازه اینقدر تکونت دادم که سرخ شدی و با اخم نگام کردی و بعد زدی زیر گریه نمیدونم چم شده بود که باز به تکونام ادامه دادم و اهمیتی به گریت ندادم و تو هم دیگه ساکت شدی و تسلیم و بعدش که شروع کردم باهات حرف زدن تحویلم نگرفتی و باهام قهر بودی و مثل قبل بهم نمی خندیدی مامانت تو رو ازم گرفت و دو...
نویسنده :
خاله زهرا
14:32